* پرده ی اول :
ولش کن,
کلا هر وقت میام در مورد افکار و روحیاتم صحبت کنم اون قدر فکر می کنم و کش می دم که اصلا نمی دونم برای چی اومدم بنویسم :| و همین باعث می شه که هیچ وقت نتونم مشکلات درونی خودم رو درست بکنم, یعنی در واقع چون نمی دونم چه جوری باید با خودم راه بیام و کنار به همین خاطر نمی تونم افکارم رو درست کنم و بهشون نظم بدم هوووف
نهایتا هم به این نتیجه می رسم که چرا باید بنویسم ؟! دلیل نوشتن چیه و از این قسم کلمات کلیشه ای و حتی الانم گیر کردم بین اینکه چرا باید این مطلب رو ارسال کنم ؟! و یه حس دیگم می گه چرا نباید ارسال کنی :|
البته به نظرم اون دوستمون راست می گفت که زندگی رو سخت می گیرم و البته شایدم زندگی واقعا سخته, نمی دونم.
فقط می دونم باز یه حس بی خود افسردگی دارم که حس هیچی نیست و می خوام ول کنم و برم :|

 

* پرده ی دوم :
این شعر برشت چه قدر خوبه و لذت بردم ازش :

 

راستی را که به دورانی سخت ظلمانی عمر می‌گذرانیم

کلمات بی‌گناه
نابخردانه می‌نماید
پیشانی صاف
نشان بی‌عاری‌ست

آن که می‌خندد
هنوز خبر هولناک را
نشنیده است

چه دورانی!
که سخن از درختان گفتن
کم و بیش
جنایتی‌ست. -
چرا که از این‌گونه سخن پرداختن
در برابر وحشت‌های بی‌شمار
خموشی گزیدن است!

نیک آگاهیم
که نفرت داشتن
از فرومایه‌گی حتا
رخ‌ساره‌ی ما را زشت می‌کند
نیک آگاهیم
که خشم گرفتن
بر بیدادگری حتا
صدای ما را خشن می‌کند

دریغا!
ما که زمین را آماده‌ی مهربانی می‌خواستیم کرد
خود
مهربان شدن نتوانستیم!

چون عصر فرزانگی فراز آید
و آدمی
آدمی را یاور شود
از ما
ای شمایان
با گذشت یاد آرید!

 

* پرده ی آخر :
یه موسیقی خوب از پینک فلوید ( البته اجرای دیوید گیلمورِ )

 

لینک دانلود کار

 

* برنامه ی نقد و نتیجه گیری :
من می گم خود درگیری داریم باور نمی کنید.
یک ساعت با خودم کلنجار می رم که بنویسم.
یک ساعت کلنجار می رم که چی بنویسم.
الانم که نوشتم با خودم درگیرم که کلی از برنامه هام عقب هستم و هیچی ننوشتم و الکی دارم وقت تلف می کنم :|

یه شعر از برشت با چاشنی یه آهنگ از گیلمور

کنم ,  ,نمی ,یه ,ی ,بنویسم ,نمی دونم ,  * ,* پرده ,کنم و ,پرده ی
مشخصات
آخرین جستجو ها